این روزهای من!...

ساخت وبلاگ

یه روز صب بیدارمیشی وازپنجره بیرون رو نگاه میکنی ومبهوت ازهمه

چیز...

وقتی به آشپزخونه میرسی تعجب میکنی! از نون سنگک تازه روی میز..

تعجب میکنی از خوشحالی کسی که، بهش پیغام دادی یاوقتی گندم

میریزی پشت پنجره برای پرنده ها اون وقت میبینی یه کلاغ درکمین

گرفتن پرنده های کوچکتره _چقدر همه چیز ؛سرجای خودشونن واون

موقعه  هس به خودت شک میکنی که همه چیز به اختیار تو نیس...

تازه اون موقعه هس برای یافتن خیلی چیزا دیگه حرص نمیزنی 

دیگه دست وپانمیزنی...

من ، چقدرگیج اس در اطراف زمان

من ، چقدرتنگ اس در قالب یک روح وتن

من، ز رویاهای این دنیا غریب

من ، ز دنیای خودش مانده غریب

پشت هر من ، من کردنی دیوی اس ای رفیق

سایه بان ات سایه لطف خداست

ور نه ، من کجا و آن کجا!

خاطراتم ام خاطراته تلخی است از روزهای درد

درد می سوزانتم ؛ تنها ز خویش...


آسمانی دررخ باران...
ما را در سایت آسمانی دررخ باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0setaerehd بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 10:52